خودکشی.... دیشب به دلم بود ... که ... کاش حرام نبود.... فردا ین کار رو انجام می دادم... طوری که کسی آسیب نبینه... ولی بعد از گذشت 2 ساعت دلیل حروم بودنش رو فهمیدم... همه چی حل شد.... نه حل حل ... بلکه از اون حالتش در آمد... آه این چند روزه چقدر تغییر کردم... دوست ندارم بهم زور بگن.... هیچکی... بدم میاد... دلم می خواد بچه ام رو طوری بزرگ کنم که کسی نتونه بهش زور بگه.... حق خودش رو بتونه بگیره ... باید از خودم شروع کنم ... به نام خدا سلام... امروز هم روز خوبی بود.... بهم گفتن می تونم برای یه کاری که همیشه آرزوش رو داشتم فرم پر کنم... خب همین هم خوبه دیگه کاش قبولم کنن.... امروز همسری یکم خسته بود... چند روزه خسته اس... کاش می دونست دلم تنگ شده واسه اون روزها .... روزهای اول آشنایی.... دوستش دارم...
... شاید استخدام شدم!
| قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |
درباره سایت
منوی سایت
آرشیو سایت
پیوند ها
امکانات سایت